سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آغاز

سلام

من خیلی توی  محافل ادبی و بی ادبی شرکت کردم اما فقط به عنوان شنونده ......

اما حالا میخوام بنویسم و برام مهم نیست که .....

این هم اولیش

 

از تو یک بت ساخته بودم

واسه این تنه همیشه لعنتی

خیلی عاشقت بودم میدونی

فکر نمیکردم تو فرشته یا بتی

با تو ساختم با خودم لجبازی کردم

واسه موندنم خیلی بد بازی کردم

خیلی سوختم تا بمونه غم تو سینه

اما هر شب چشم من خواب خاکستر میبینه

تو یه فرصت طلایی طعم خنجر رو میبینی

شانس بیاری من بمیرم برق چشمم رو نبینی

 

مرتضی ابراهیمی 10اسفند 1384